جدول جو
جدول جو

معنی پنهان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پنهان کردن
نهان کردن، نهفتن
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
پنهان کردن
(وَ ظَ)
پنهان ساختن. نهان کردن. نهفتن. پوشیدن. تزمیل. اخفاء. دس ّ. تدسیه. اسرار. راز کردن. مخفی داشتن. اختفاء. کتمان. مکتوم داشتن. کتم. اکنان. (منتهی الارب). طمر. (دهار). اجنان. تدمیس. ودس. (تاج المصادر بیهقی). بنهفتن. دسو. (تاج المصادر بیهقی). خب ء. (دهار). اختباء. خفی. خبن. کن. لطّ. دخمره. اجباء. اهلاج. درمسه. دهسمه. دغدغه. جمجمه. تدبی ٔ. خبو. خباء، خبع. تخبی ٔ. تختم. اضمار. اخداع. جأو. کشح. (منتهی الارب) :
ایا بلایه اگر کار کردن پنهان بود
کنون توانی باری خشوک پنهان کرد.
رودکی یا منجیک.
گو نامور دست بر دست زد
چو پنهان کند گفت هنگام بد.
فردوسی.
از آن به نباشد که پنهان کنم
ز گردنکشان نام او بفکنم.
فردوسی.
چنان کرد روشن جهان آفرین
که پنهان نکرد اژدها را زمین.
فردوسی.
اگر چند پنهان کند مرد راز
پدید آردش روزگار دراز.
اسدی یا فردوسی.
چو دانا توانا بدو دادگر
ازایرا نکرد ایچ پنهان هنر.
فردوسی.
مالی که حاصل شد بیشتر پنهان کرد و اندک مایه چیزی بدرگاه عالی فرستاده. (تاریخ بیهقی ص 409).
به آشکار تن اندر که کردجان پنهان
بنزد او دار این آشکار و پنهان را.
ناصرخسرو.
این نشانیهاست مردم را که اینها میدهند
سوی گوهرها گهی در خاک و گه پنهان کنند.
ناصرخسرو.
در تقویم... چنین کسان سعی پیوستن همچنان باشد که کسی... شکر در زیر آب پنهان کند. (کلیله و دمنه).
مرا دردی است اندردل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد.
؟
لغت نامه دهخدا
پنهان کردن
نهان کردن، مخفی داشتن، پوشیدن، نهفتن
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان کردن
اخفاء
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
پنهان کردن
اختفا، استتار، پوشیدن، نهفتن
متضاد: برملا کردن، فاش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پنهان کردن
للاختباء
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
پنهان کردن
Disguise, Camouflage, Conceal, Hide, Stash
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پنهان کردن
camoufler, dissimuler, déguiser, cacher
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پنهان کردن
camuflar, ocultar, disfrazar, esconder
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پنهان کردن
маскировать , скрывать , прятать
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به روسی
پنهان کردن
tarnen, verbergen, verkleiden, verstecken
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پنهان کردن
маскувати , приховувати , ховати
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پنهان کردن
maskować, ukrywać, przebrać się
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پنهان کردن
伪装 , 隐藏 , 藏匿
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به چینی
پنهان کردن
camuflar, esconder, disfarçar
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پنهان کردن
چھپانا , چھپانا , نقاب پوشنا
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به اردو
پنهان کردن
ছদ্মবেশ ধারণ করা , লুকানো , ছদ্মবেশ পরা
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پنهان کردن
ficha, kuficha, kujificha
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پنهان کردن
kamufle etmek, gizlemek, kılık değiştirmek, saklamak
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پنهان کردن
위장하다 , 숨기다 , 변장하다
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
پنهان کردن
偽装する , 隠す , 変装する
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پنهان کردن
camuffare, nascondere, travestire
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پنهان کردن
छिपाना , छिपाना , भेस बदलना , छुपाना
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به هندی
پنهان کردن
menyamarkan, menyembunyikan, menyamar
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پنهان کردن
ปลอมตัว , ซ่อน , ปลอมตัว , ซ่อน , ซ่อน
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پنهان کردن
camoufleren, verbergen, verkleden
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
پنهان کردن
להסתיר , להתחפש , להסתיר
تصویری از پنهان کردن
تصویر پنهان کردن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
پنهان ساختن، نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ کَ دَ / دِ)
مکتوم. مستور. مکنون. مخبوء. خب ء. خبی ٔ. خبیئه. (منتهی الارب). کمون. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان کردن
تصویر دندان کردن
اعراض کردن، مضایقه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالان کردن
تصویر پالان کردن
پالان بر پشت ستور نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
مخفی کردن پنهان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان کرده
تصویر پنهان کرده
مستور مکتوم مکنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
اختفا، استتار، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهفتن
متضاد: آشکار ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد